عمر انسان مردم ترس همواره صرف اجرای نمایش هائی می شود که او را درمقابل دیگران توانا و شجاع جلوه دهد، بدون توجه به این نکته که ورود و درگیرشدن در این بازی اجتماعی، ترس و اضطراب بیشتر به همراه می آورد.
هنگامی که اجداد ابتدائی ما با خطرات فیزیکی مواجهه می گردیدند رویا روئی یا فرار روش منطقی آنها در مواجهه با مشکلاتی بود که حیات فیزیکی شان را تهدید می نمود. اما با سلطۀ نسبی برطبیعت و تشکیل تمدن ها، بشرشکل غیرعادی ای از ترس را تجربه نمود. تهدید و نگرانی ای غیرطبیعی به عنوان انسان.
ترس ازهم نوع موجب شد تا انسان برای انطباق خود با این ترس جدید و کرخت نمودن آن به اوهام فکری پناه برده و خود را برای همیشه در دام خود ساختۀ (ترس فکری) گرفتار سازد!
این اضطراب فکری بابت آزارهای فیزیکی و همچنین تهدید موجودیتی خیالی به عنوان (شخصیت من) شکل گرفت، پدیده ای خیالی که جامعه آن را به عنوان چیزی ارزشمند به فرد معرفی می نماید، تا حدی که افراد موجودیت واقعی خود را در برابر دیگران به واسطۀ داشتن آن باور داشته، تلاش خود را صرف حفظ و دفاع از(چیزی که وجود ندارد) می کنند!
قطعا بشر اولیۀ در مواجهه با خطرات فیزیکی فکر یا خیال پردازی نمی کرده بلکه بلافاصله دست به عمل می زده . درواقع این ارگانیسم بوده که درموقعیت خطر به صورتی یکپارچه وارد عمل می شده و تفکر به عنوان ابزاری راهبری و همسو با ذهن به کمک ارگانیسم می آمده است.
این تفاوت بین نعمت اندیشه با (من فکری) وراج است که اکنون زمام ذهن را به عهده گرفته، پدیده ای بیگانه با انسان که هنرش تزریق تردید، تضاد و اضطراب به ذهن است.
هنگامی که اساس امنیت روانی فرد براموری ناپایدار و قراردادی همچون ثروت، مقام یا تعریف و تمجید ها بنا شده باشد، قطعاً با کوچک ترین تلنگر یا اهانتی ازطرف دیگران فرو خواهد ریخت. (کافی است با زیرنظرگرفتن احوال متغیرخود یا دیگران متوجه چنین وضعیت متزلزی بشویم).
ما در حال حاضر نسبت به ترس شرطی و برای نگران بودن تربیت شده ایم، ما ناخواسته بابت عدم رعایت و تمکین در امور گوناگون مضطرب و نگران می شویم.
با وجود چنین روند تاریخی ای برای بشر، اگربخواهیم نیزنمی توانیم مضطرب نباشیم. زیرا برای این حالت برنامه ریزی شده ایم.
شرط لازم برای پایان بخشیدن به شیوع ترس در ذهن، توجه و نگاه به عاملی است که مرتباً ترس را به ذهن وارد می نماید.( آیا تا بحال ازخود پرسیده اید که چرا هیچگاه افکار شاد همانند اضطراب ذهن را مورد هجوم قرار نمی دهند و ذهن همیشه آمادۀ میزبانی از نگرانی هاست)!
چرا در برخورد با آزار دیگران دچار تردید و فلج ذهنی می شویم؟
علت این امر عادت به ترس و قدمت آن در ذهن است. هرچه سابقه آزار دیدن بیشتر باشد عمق ترس بیشتراست. این موضوع ازطرفی باعث افزایش ترس می شود، ازطرف دیگرحساسیت ذهن را کاهش می دهد.
شرط اول برای روبرو شدن با ترس، داشتن ذهنی حساس و چابک است. ذهنی که قادر به تمیزدادن خطر واقعی ازترس های فکری باشد. به عبارتی تشخیص تفاوت بین کذب های منتشرشدۀ فکری با درک مستقیم ذهنی.
هوشیاری ذهنی ما را قادرمی سازد تا با زیرنظرگرفتن روند شکل گیری ترس، منبع شیوع ترس را در خود تشخیص دهیم.
حساسیت ذهنی کمک می کند تا درک کنیم که آنچه ترس را می آفریند(من فکری)، همان ترس است. اگراندیشه ترس توسط خالق آن(من فکری) در ذهن تصور نشود، تصور ترس که امری فکری و غیر واقعی است در سکوت ذهن مانند هرتوهم دیگری ابتدا کمرنگ و سپس محو می گردد.
در حال حاضرذهن اغلب افراد به واسطۀ هجمۀ تکنولوژی و جنجال های رسانه ای در وضعیت ناهوشیاری قرار دارد تا جایی که در مواجهه با افکار آزاردهنده و اضطراب به جای درک و توجه به دلائل آن، در پی تخدیر رنج آن به هر وسیلۀ ممکن هستیم.
برای رفع اضطراب نباید ازآن گریخت یا با آن مبارزه کرد، زیرا چنین اشتباهی باعث باور بیشترآن می شود. ترس را باید مورد توجه و درک قرار داد نه اینکه ازآن گریخت.
اجداد ابتدائی انسان دارای ذهنی منسجم و یکپارچه و به دور از تضاد های کنونی ما می بودند. این انسجام آنان را قادر می ساخت بجای تردید و فلج ذهنی درمواجهه با خطر با تمام وجود درجهت رفع آن گام بردارند.
آنچه بدتراز ترسو بودن است اندیشۀ شجاع شدن است .( که آن هم سوغات (من فکری) به منظور سرکارگذاشتن هرچه بیشترما است. انسان هیچگاه سعی ننموده بداند چیست بلکه همواره در اندیشۀ شدن بسر برده است، این عدم پذیرش و تلاش برای شدن همواره او را درمسیرتضاد و تناقض های فکری که نهایتا منجر به اضطراب می شود قرارداده است.
هرمسیرمعنوی ای که انسان به انگیزۀ رسیدن و شدن پا درآن می گذارد تابع زمان و فکر بوده و نوعی فریب فکری به منظور فرار از توجه به چیزی که هستیم می باشد.
اگر جریان تصویرسازی بین مشاهده گر ترس و ترس درذهن قطع گردد تصویر ترس قطع خواهد شد. تصویرکه نباشد ذهن خالی از وجود مشاهده گراضطراب به عنوان ناظر اضطراب می گردد.
( هنگامی که تصویرخلق می گردد مشاهده گری نیزبه عنوان ناظر برتصویر پا در ذهن می گذارد ما این ناظرمداخله گر را اشتباهاً (من) خود تصور می کنیم. اگر این ناظر نباشد ترس نیز نخواهد بود).
درحقیقت ترس توسط عاملی خلق می شود که با افتخار به عنوان شخصیت (من) به دیگران معرفی و دائماً نگران عرضۀ بی نقص آن هستیم.( اصولاً ترس جزو تفکیک ناپذیر باور من است، نمی توان من را باور و ترس را هرلحظه تجربه نکرد).
باید این واقعیت را درک کنیم که آنچه نگران اثبات اش(شخصیت من) به دیگران ایم همان تصویر بزک کرده از(من ترسو) است که می خواهیم ازآن بگریزیم.
ترس های امروزی بشر ریشۀ اجتماعی دارند، مهم ترین نگرانی انسان یا بابت قضاوت ها است یا نقص های غیرحقیقی که محیط به او القاء نموده است. نگرانی هائی که دراثرتکرار درذهن رسوب کرده و ریشه های ترس را در وجود شخص عمیق ترنموده اند.
اازااهنگامی که به ترس فکری با حالت توجه ذهنی و مستقل از(وهم من) خیره بمانیم، تصویرترس کمرنگ و محو اامی شود، زیرا درآن حالت مشاهده گری به عنوان (من فکری) در ذهن حضور نداردکه اندیشه ترس را تداوم بخشد.
با توجه به شیوع و نفوذ ترس ، طبیعی است که افراد برای انطباق خود با رنج اضطراب به هرچیزی ازجمله انواع مخدرها روانی روی آورده وکرخ نمودن ترس و بی خبری را به عنوان شیرین ترین حالت در زندگی در نظر بگیرند! انرژی و فرصت حیات این افراد مصروف مبارزه با چیزی می شود که زائدۀ توهمات فکری خودشان بوده و اصلاً وجود خارجی ندارند!
چرا به جای درک ترس تسلیم اضطراب های فکری می شویم؟
با هجوم افکار اغلب ما غرق در توهمات و خیالات می شویم. این منگی موجب می شود تا با بی دقتی هرچه تمام تراز کناردلائل شکل گیری اضطراب می گذریم. دراین شرایط ذهن تدریجاً پرمی شود از پرونده های بازی که هرکدام مولد ترس و نگرانی جدیدی است.
ذهن هزار تکه و پرتضاد ما به دلیل عادت به ترس، محکوم به تجربۀ هر روزۀ ترس و اضطراب است.
ذهن انسان معاصر در حال استهلاک بابت مصلحت اندیشی های اجتماعی، تردید و همچنین قضاوت ها است. با وجود چنین شرایطی انسان عملاً درمقابل هجوم ترس و اضطراب فلج و ناتوان مانده است. هرچه انسان به اوهام و رویاهایش بیشتر بها دهد و راه تخدیرترس را پیشه کند، بیشتر در دام ترس و اضطراب اسیر می گردد!
توهم، توهم را می طلبد، از یک طرف (من فکری)تولید ترس و اضطراب های خیالی می کند،ازطرف دیگر همین من خیالی در ارزوی رهایی از ترس های خودساخته است.وانسان بیچاره تا اخر عمر سر درگریبان دشمنی است که حتی از وجودش اگاه نیست.
سلامت باشید