آب از آسیاب افتادن : کارها دوباره به مسیر خود افتاد ، فتنه ها خوابید ، سر و صداها ، شور و شر ها پایان پذیرفت . از اسب افتادیم ولی از اصل نیافتادیم : اگر دچار فقر و تنگدستی شده ایم ولی نجابت و انسانیت خود را حفظ کرده ایم به گربه گفتند فضله ات درمان است خاک رویش ریخت : مضایقه کردن چیز ناقابل ، کسی که جنبه کاری و خاصیتی نداشته باشد . پا در یک کفش کردن : سر حرف خود ایستادن ، در کاری اصرار و لجاجت ورزیدن . تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند : افراد زیرک از خوش باوری و سادگی اشخاص برای مقاصد خود استفاده می کنند. جایی که نمک خوری نمکدان نشکن : اجر حقوق و محبت های دیگران را با نامهربانی ضایع نکن . چشم و گوش بسته : از هیچ جا و هیچ چیز با خبر نبودن ، چیزی نیاموخته و بی تجربه . حرف راست را باید از بچه شنید : باطن بی غل و غش کودک نظیر بزرکترها نیست هرچه بداند به زبان می آورد . خدا میان گندم هم خط گذاشته است : هرکسی در زندگی سهم و قسمت خود را می برد و به آن قانع باشد . در شهر کوران آدم یک چشم پادشاه است :